ابن سینا و اضطراب

آنچه ابن سینا درباره اضطراب می‌دانست و پزشکی مدرن فراموش کرده است

مقدمه: قرص‌ها، تنها پاسخ ما

قلبتان به شدت می‌کوبد، نفس‌تان تنگ می‌شود و حس می‌کنید کنترل از دستتان خارج شده است. در دنیای امروز، پاسخ به این بحران درونی اغلب یکسان است: یک راه‌حل شیمیایی که در قالب یک قرص کوچک ارائه می‌شود تا طوفان درون را خاموش کند. اما این تنها پاسخی است که می‌شناسیم. اینجاست که یک پرسش عمیق و آزاردهنده مطرح می‌شود: اگر پزشکی مدرن در درمان اضطراب، راه را گم کرده باشد و پاسخی حیاتی را که قرن‌ها پیش شناخته شده بود، فراموش کرده باشد، چه؟ پاسخ این سوال در ذهن یک نابغه نهفته است: ابن سینا.

اصل فراموش‌شده: حکمت هزارساله ابن سینا درباره ذهن و بدن

بسیاری بر این باورند که درک بالینی از سلامت روان، دستاورد دوران مدرن است. این یک اشتباه بزرگ است. هزار سال پیش، در کتاب جریان‌ساز خود «قانون در طب»، ابن سینا، دانشمند بزرگ ایرانی، با دقتی شگفت‌انگیز به ارتباط ناگسستنی میان روان و تن پرداخت. او صرفاً یک فیلسوف نبود؛ او یک پزشک بود که مشاهده می‌کرد چگونه «حرکات روح در قلب آغاز می‌شود و در بدن آشکار می‌گردد».

ابن سینا به وضوح آنچه را که ما امروز بیماری‌های روان‌تنی (Psychosomatic) می‌نامیم، توصیف می‌کرد. او می‌دانست که احساسات شدید می‌توانند نبض را تغییر دهند، رنگ چهره را دگرگون کنند و سلامت جسمی را مختل سازند. از دیدگاه او، انسان یک کل یکپارچه بود. درمان اضطراب از نظر او، نمی‌توانست صرفاً با دستکاری یک بخش از این سیستم انجام شود. این نگاه جامع، این درک عمیق از وحدت وجود انسان، دقیقاً همان حقیقتی است که در شتابزدگی عصر داروها، به حاشیه رانده شده است. این، اولین و مهم‌ترین درسی است که فراموش کرده‌ایم.

حکمت در عمل: چگونه آیین‌های باستانی فلسفه ابن سینا را زندگی می‌کردند

گرچه ابن سینا این اصول را مدون کرد، اما این خرد در فرهنگ‌های باستانی سراسر جهان به صورت شهودی جریان داشت. آیین‌های درمانی سنتی، تجسم عملی همین فلسفه یکپارچه بودند. آن‌ها به جای تمرکز بر یک علامت، کل وجود فرد را در یک بستر اجتماعی و معنوی درگیر می‌کردند:

  • آیین زار (Zār): این مراسم درمانی که در آفریقا و خاورمیانه ریشه دارد، علائم پانیک را یک نقص شیمیایی نمی‌دید، بلکه آن را تسخیر توسط ارواح می‌دانست. این «تشخیص» شاید غیرعلمی به نظر برسد، اما «درمان» آن به طرز شگفت‌انگیزی روان‌شناختی بود. فرد مبتلا در مرکز یک مراسم پرشور با طبل‌زنی و رقص قرار می‌گرفت تا احساسات سرکوب‌شده‌اش در یک فضای امن و حمایتی، آزاد شود. این یک درمان اضطراب جمعی بود.
  • شمن‌های سیبری: شمن‌ها از طبل‌زنی ریتمیک برای ورود به حالت خلسه استفاده می‌کردند. طبل آن‌ها که «اسب روح» نامیده می‌شد، ابزاری بود برای رویارویی با ترس‌های درونی در یک فضای کنترل‌شده و بازگرداندن حس قدرت به فرد.

این آیین‌ها جادو نبودند. آن‌ها تکنیک‌های روان‌درمانی پیچیده‌ای بودند که می‌دانستند برای شفای ذهن، باید بدن را از طریق ریتم، حواس و اجتماع به حرکت واداشت.

جدایی بزرگ: چگونه پزشکی مدرن، انسان را به دو نیم تقسیم کرد

پس چه اتفاقی افتاد؟ با ظهور پزشکی مدرن و کشف راه‌حل‌های شیمیایی مانند بنزودیازپین‌ها، یک جدایی بزرگ رخ داد. بدن به یک ماشین بیوشیمیایی تقلیل یافت و ذهن به مجموعه‌ای از واکنش‌های شیمیایی در مغز. فلسفه یکپارچه ابن سینا جای خود را به یک رویکرد تقلیل‌گرایانه داد.

این رویکرد، اگرچه در کوتاه‌مدت می‌تواند مؤثر باشد، اما هزینه‌های گزافی به همراه داشته است. وابستگی به داروها یک خطر جدی است و بسیاری از بیماران پس از قطع مصرف، با اضطراب بازگشتی شدیدتری روبرو می‌شوند. ما در تلاش برای ساکت کردن علائم، ریشه مشکل را نادیده گرفتیم: این حقیقت که اضطراب فریاد یک سیستم یکپارچه (روان و تن) است که از تعادل خارج شده.

وقتی علم به تاریخ می‌رسد: تأیید مدرن خرد باستان

و اکنون، در یک چرخش شگفت‌انگیز، علم پیشرفته شروع به تأیید همان چیزی کرده است که ابن سینا می‌دانست. ما در حال کشف مجدد این خرد باستانی با زبان علم هستیم:

  • از طبل تا امواج مغزی: تحقیقات مدرن نشان می‌دهد که چگونه ریتم‌ها و فرکانس‌های صوتی می‌توانند مستقیماً امواج مغزی را تحت تأثیر قرار داده و سیستم عصبی را آرام کنند. این همان کاری است که طبل شمن‌ها انجام می‌داد؛ ما فقط اکنون واژگان علمی آن (مانند «تحریک عصب واگ») را در اختیار داریم.
  • از خلسه تا نفس‌کشیدن هولوتروپیک: این تکنیک تنفسی مدرن که از سنت‌های شمنی الهام گرفته، توسط روان‌شناسان برای آزادسازی عواطف عمیق استفاده می‌شود. این روش ثابت می‌کند که می‌توان تنها با استفاده از بدن (نفس) به همان نتایج درمانی عمیقی رسید که آیین‌های باستانی به دنبالش بودند.

نتیجه‌گیری: بازگشت به خرد ابن سینا

پس، آنچه ابن سینا هزار سال پیش درباره درمان اضطراب می‌دانست، یک نکته فلسفی حاشیه‌ای نبود، بلکه یک اصل بالینی بنیادین بود: روان و تن از یکدیگر جدا نیستند. پزشکی مدرن، در شتاب خود برای یافتن راه‌حل‌های مولکولی، این حقیقت یکپارچه را به دو نیم تقسیم کرد و «قلب» یا همان مرکز عاطفی انسان را فراموش کرد.

آینده درمان اضطراب، نبردی میان قرص‌ها و سنت‌ها نیست. بلکه درک این است که چگونه علم مدرن می‌تواند به ما کمک کند تا خرد فراموش‌شده ابن سینا را دوباره زنده کنیم. تاریخ به ما یادآوری می‌کند که انسان برای التیام، همواره به چیزی فراتر از یک مولکول شیمیایی نیاز داشته است: ریتم، اجتماع و معنا. این همان حقیقتی است که ابن سینا می‌دانست و اکنون وظیفه ماست که آن را دوباره به خاطر آوریم.

این نوشته بر اساس جستاری از مریم القاضی تنظیم شده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید