اندیشه هارولد روزنبرگ

هارولد روزنبرگ؛ وقتی سیاست شکست می‌خورد، آیا هنر می‌تواند ما را نجات دهد؟

مقدمه: در جستجوی رستگاری پس از شکست سیاست

وقتی سیاست شکست می‌خورد، آیا هنر می‌تواند ما را نجات دهد؟ این پرسشی بنیادین است که در لحظات بحرانی تاریخ، ذهن بسیاری را به خود مشغول می‌کند. برای پاسخ به آن، باید به سراغ اندیشه هارولد روزنبرگ برویم؛ منتقد هنری و روشنفکر بی‌باکی که تمام عمر فکری خود را وقف کاوش در همین دوراهی کرد. در میان غول‌های فکری قرن بیستم، نام روزنبرگ شاید در سایه چهره‌هایی چون هانا آرنت قرار گرفته باشد، اما تحلیل ژرف و بی‌امان او از بحران‌های مدرنیته، پاسخی پویا به این سوال ارائه می‌دهد. نخ تسبیحی که تمام آثار او را به هم پیوند می‌دهد، یک مفهوم محوری است: «کنش» (action). درک اندیشه هارولد روزنبرگ در واقع دنبال کردن سیر تحول این ایده است؛ از ابزاری برای انقلاب سیاسی تا شورشی اگزیستانسیال بر بوم نقاشی.

ریشه‌های انقلابی: کنش به‌مثابه مبارزه طبقاتی در دهه ۱۹۳۰

سفر فکری روزنبرگ در کوره داغ دوران رکود بزرگ و ظهور چپ سیاسی در آمریکا آغاز شد. در این دهه، «کنش» برای او معنایی روشن داشت: مشارکت سیاسی مستقیم و جمعی. او عمیقاً با سیاست چپ‌گرایانه و «جبهه مردمی» درگیر بود و به دنبال پیوندی میان آوانگارد هنری و کمونیسم بین‌المللی می‌گشت. شعر او با عنوان «جبهه» (۱۹۳۵)، تجسم کامل این رویکرد است. این باور به کارکرد اجتماعی هنر و تلفیق آن با کنش سیاسی انقلابی، سنگ بنای اولیه در اندیشه هارولد روزنبرگ بود. اما این اتحاد به‌زودی فروپاشید و بحرانی فکری را رقم زد که او را واداشت تا عرصه جدیدی برای کنش اصیل بیابد.

سرخوردگی و چرخش به درون: بحران اواخر دهه ۱۹۳۰

اواخر دهه ۱۹۳۰، دوران تاریکی برای چپ جهانی بود. دادگاه‌های نمایشی استالین و پیمان شوروی با آلمان نازی، روزنبرگ را عمیقاً سرخورده کرد. این بن‌بست ایدئولوژیک، یک بازتعریف بنیادین را در اندیشه هارولد روزنبرگ کلید زد. او که دیگر نمی‌توانست اصالت را در سیاست جمعی بیابد، به جستجوی شکلی جدید و شخصی‌تر از مقاومت برخاست. در این دوره بحرانی، دوستی او با هنرمند آوانگارد، بارنت نیومن، نقشی محوری داشت. روزنبرگ با الهام از تحلیل مارکس، استدلال کرد که افراد در جامعه مدرن برای فرار از سردرگمی، به «هویت‌های خیالین» پناه می‌برند. این تحلیل معتقد بود که چنین ایدئولوژی‌هایی، روایت‌های توهم‌آمیز را جایگزین کنش اصیل می‌کنند و زمینه را برای حمله مشهور او به صحنه هنر فراهم ساختند.

بوم نقاشی به‌مثابه یک عرصه: تولد «نقاشان کنشگر»

مقاله تعیین‌کننده «نقاشان کنشگر آمریکایی» (۱۹۵۲) لحظه انفجار نظریه جدیدی بود که هسته اصلی اندیشه هارولد روزنبرگ را شکل می‌داد. او با بیانی قاطع استدلال کرد که برای نسل جدید هنرمندان اکسپرسیونیست انتزاعی، بوم نقاشی دیگر فضایی برای بازنمایی نبود، بلکه «عرصه‌ای برای کنش» بود. نقاشی، به رویدادی اگزیستانسیال تبدیل شده بود که در آن، هنرمند با تمام وجود خود درگیر می‌شد. به گفته او، «این نقاشی جدید، هرگونه تمایز میان هنر و زندگی را از میان برداشته است.» این بازتعریف رادیکال، روزنبرگ را در تقابل مستقیم با رقیب فرمالیست او، کلمنت گرینبرگ، قرار داد. در حالی که گرینبرگ هنر را سیر تکاملی فرم می‌دید، روزنبرگ آن را یک شورش شخصی و اگزیستانسیال می‌دانست.

آزمایش نظریه در عمل: پیامبر، ضدمسیح و راهی نو

قضاوت‌های انتقادی روزنبرگ درباره هنرمندان منفرد، آزمون عملی نظریه «کنش» و نشان‌دهنده ظرافت‌های اندیشه هارولد روزنبرگ بود. سه هنرمند، سه کهن‌الگوی متمایز را در این چارچوب نمایندگی می‌کنند:

  • پیامبر (بارنت نیومن): نماد کنش اصیل و یک «قدیس سکولار» که بیننده را به یک «کنش ایمانی» در برابر تجربه‌ای «والا» دعوت می‌کرد.
  • ضدمسیح (اندی وارهول): کسی که تمام پیش‌بینی‌های شوم روزنبرگ را محقق کرد و نشان داد شخصیت هنرمند به ابزاری برای «زیرکی رسانه‌ای و انباشت سرمایه» بدل شده است.
  • مسیری نو (سال استاینبرگ): کاریکاتوریستی که مدل متفاوتی از کنش را نمایندگی می‌کرد: یافتن «مسیرهایی برای کنش از درون ساختارهایی که به نظر می‌رسید آن را خنثی می‌کنند.»

بازگشت به سیاست: کنش به‌مثابه صدای روشنفکر عمومی

همان‌طور که شکست سیاست در دهه ۱۹۳۰ روزنبرگ را به سوی بوم نقاشی راند، شکست گفتمان عمومی در دهه ۱۹۷۰ او را واداشت تا بار دیگر مفهوم «کنش» را در عرصه سیاست بازتعریف کند. جنگ ویتنام و رسوایی واترگیت، بحران اعتماد عمومی را به اوج رساند. در چنین شرایطی، تحولی دیگر در اندیشه هارولد روزنبرگ رخ داد و او شکل جدیدی از «کنش» را برای روشنفکران پیشنهاد کرد: آن‌ها باید نقاب «کارشناس بی‌طرف» را کنار بگذارند و با سبکی شخصی، انزجار و خشم صادقانه خود را بیان کنند. کنش روشنفکرانه دیگر تحلیل سرد نبود، بلکه مشارکتی پرشور در گفتگوی عمومی بود.

نتیجه‌گیری: هنر به‌مثابه آخرین سنگر کنش

پس، وقتی سیاست شکست می‌خورد، آیا هنر می‌تواند ما را نجات دهد؟ سیر تحول اندیشه هارولد روزنبرگ پاسخی ساده به این پرسش نمی‌دهد. او نشان می‌دهد که «کنش» مفهومی سیال است که بسته به شرایط تاریخی، عرصه خود را تغییر می‌دهد. این ایده از یک کنش جمعی سیاسی آغاز شد، به شورشی اگزیستانسیال بر بوم نقاشی (در واکنش به شکست انقلاب) تبدیل گشت و سرانجام به شکلی از روشنفکری عمومی (در واکنش به شکست گفتمان عمومی) تکامل یافت. در نهایت، میراث روزنبرگ این است: هنر ما را به معنای مطلق «نجات» نمی‌دهد، اما می‌تواند آخرین سنگر برای تمرین «کنش» اصیل و معنادار فردی باشد، در جهانی که بی‌وقفه برای خنثی کردن چنین تلاش‌هایی طراحی شده است.

این نوشته بر اساس جستاری از بلیک اسمیت تنظیم شده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید