درس‌های نقاش جولیا جو

پنج درس از نقاش جولیا جو: هنر، احساسات و قدرت ابهام

مقدمه: فراتر از داستان‌های پنهان در رنگ

درس‌های نقاش جولیا جو بینش‌هایی عمیق درباره نحوه پردازش احساسات و جهان پیرامونمان ارائه می‌دهد. آیا تا به حال در مقابل یک تابلوی نقاشی انتزاعی و پرجنب‌وجوش ایستاده‌اید و از خود پرسیده‌اید که چه معنا یا داستانی در پس این رنگ‌ها نهفته است؟ جولیا جو هنرمندی است که آثارش نه تنها چشم را مجذوب خود می‌کند، بلکه نگاه ما را به هنر، احساس و ابهام برای همیشه تغییر می‌دهد. این مقاله به واکاوی پنج ایده تأثیرگذار می‌پردازد که از گفتگوی اخیر با این هنرمند درباره آثارش به دست آمده است.

۱. اولین درس از جولیا جو: فیگورها به عنوان فرم، نه روایت

در تقابلی هوشمندانه با تاریخ هنر، جولیا جو از فیگورهای انسانی نه برای روایت یک داستان خاص، بلکه به عنوان یک عنصر فرمال استفاده می‌کند—زبانی بصری که رنگ بتواند با آن درگیر شود. این رویکرد در تضاد مستقیم با فیگورهای داستان‌محور نقاشان باروک است که او از آنها الهام می‌گیرد، اما اصرار آن‌ها بر روایت را کنار می‌گذارد. اهمیت این موضوع در این است که اثر هنری را از یک هویت یا خط زمانی واحد آزاد می‌کند و به آن اجازه می‌دهد تا به تجربه‌ای جهانی‌تر از احساس و فرم تبدیل شود.

«برای من، فیگورسازی بیشتر یک عنصر فرمال است تا روایی.»

این گسست از روایت، با رویکرد رادیکال او به خودِ خطوطی که این فیگورها را می‌سازند، تقویت می‌شود و ما را به دومین درس کلیدی او هدایت می‌کند.

۲. دومین درس: طراحی مانند اسکلتی روی بدن است

جو با به چالش کشیدن سلسله‌مراتب چندصدساله میان طراحی و نقاشی، طراحی را بنیان کار خود می‌داند. او در توضیح این رویکرد می‌گوید: «متوجه شدم که باید به تمایل طبیعی‌ام برای طراحی اجازه دهم تا نقش کامل خود را در ترکیب‌بندی بصری نهایی نقاشی‌هایم ایفا کند.» به همین دلیل، او از استیک‌های روغنی و پاستل نه تنها برای طرح‌های اولیه، بلکه به عنوان بخشی قابل مشاهده و پویا از نقاشی نهایی استفاده می‌کند.

او این ایده را با استعاره‌ای قدرتمند توصیف می‌کند: «این مانند دیدن اسکلت در بیرون از بدن است—نه در خدمت گوشتِ رنگ، بلکه در گفتگو با آن.» این نگاه تأثیرگذار، طراحی را از جایگاه یک مرحله مقدماتی و پنهان فراتر برده و آن را به عنوان یک عنصر زنده در اثر هنری تمام‌شده تجلیل می‌کند. این نمایش آشکار ساختار، به جای شفاف‌سازی، به ابهامی قدرتمند در آثار او دامن می‌زند.

۳. سومین درس: ابهام حیاتی است

یکی از کلیدی‌ترین درس‌های نقاش جولیا جو، پذیرش و تجلیل از ابهام است. او مجذوب ابهام زبان بدن است؛ برای مثال، اینکه چشمان گشاد می‌توانند هم نشانه میل باشند و هم ترس. اما تحلیل او از این پدیده، به لایه‌ای عمیق‌تر نفوذ می‌کند. او می‌گوید: «من شیفتهٔ کارکرد دوگانهٔ بدن هستم؛ اینکه هم تنها ابزار ما برای تجربه جهان است و هم زندانی که هرگز نمی‌توانیم از آن بگریزیم.»

او کمتر به نشانه‌های مورد توافق اجتماعی علاقه‌مند است و بیشتر به تجربه مشترک و جهانیِ زیستن در این کالبد می‌پردازد. هدف او خلق نقاشی‌هایی است که «در عین آشنا بودن، درست در مرز قطعیت باقی بمانند.» این رویکرد بیننده را دعوت می‌کند تا به جای دریافت منفعلانه یک پیام واحد و واضح، در خلق معنا مشارکت کند.

۴. چهارمین درس: پاک کردن داستان شخصی برای رسیدن به امر جهانی

روند خلاقانه جو با یک تجربه شخصی آغاز می‌شود، اما او در هر لایه رنگ، آن را عمداً محو، تکه‌تکه و بازسازی می‌کند. هدف از این فرآیند، به دست آوردن فاصله عاطفی است تا زمانی که نقاشی مستقل از روایت شخصی او، خود شروع به سخن گفتن کند. نتیجه نهایی، اثری است که می‌تواند تجربه‌ای فراتر از خالق خود را در بر گیرد.

«زمانی که نقاشی تمام می‌شود، می‌بینم که آغاز خود را تقریباً به طور کامل از دست داده است… [و] امیدوارم بتواند چیزی جهانی‌تر را در خود جای دهد؛ چیزی که توسط بیننده، با زندگی و دیدگاهش، کنار هم چیده شده و در نهایت تکمیل می‌شود.»

این فرآیند، اوج هنر اوست: تبدیل یک خاطره یا احساس کاملاً شخصی به یک پدیده جهانی که هر بیننده‌ای می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. این یکی از عمیق‌ترین درس‌های نقاش جولیا جو است.

۵. پنجمین درس: هنر به مثابه یک پدیده مستقل

آخرین درس از جولیا جو این است که هنر، تنها بازتابی از جهان ما نیست. در نهایت، هنر جو نسخه‌ای از جهان ما نیست، بلکه «یک پدیده کامل در نوع خود» است؛ پدیده‌ای که برای برانگیختن آن لحظات عمیقاً حسی و عاطفی طراحی شده که کلمات از توصیف آن عاجزند. نقاشی‌های او به دنبال تقلید از یک احساس نیستند، بلکه خودشان منبع تولید احساس‌اند. آن‌ها پنجره‌ای به سوی جهان نیستند، بلکه جهانی مستقل برای کشف کردن هستند.

کلام آخر: شیوه‌ای نوین برای دیدن با درس‌های جولیا جو

این پنج درس از نقاش جولیا جو، ما را تشویق می‌کند تا نگاهمان را به هنر تغییر دهیم. هنر او دعوتی است برای کنار گذاشتن جستجوی بی‌وقفه برای یافتن «معنای پنهان» و در عوض، غرق شدن در تجربه حسی ناب.

دفعه بعد که در برابر یک نقاشی می‌ایستید، به جای اینکه بپرسید «این نقاشی درباره چیست؟»، شاید بهتر باشد بپرسید «این نقاشی با من چه می‌کند؟». به خود اجازه دهید که به سادگی، گفتگوی میان رنگ، فرم و احساس را تجربه کنید و در ابهام زیبای آن، معنای شخصی خود را بیابید.

جولیا جو، موج جزر و مدی
جولیا جو، موج جزر و مدی، ۲۰۲۴، رنگ روغن و پاستل روغنی روی پارچه کتان، ۷۰ × ۷۰ اینچ. عکس از اندی رومر.

این نوشته بر اساس گفتگوی انابل کینان با جولیا جو در رسانه بمب تنظیم شده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید